موج فروغ فرخزاد

و در چشم من همچو موجي

خروشنده و سركش و ناشكيبا

كه هر لحظه ات مي كشاند بسوئي

نسيم هزار آرزوي فريبا

تو موجي

تو موجي و درياي حسرت مكانت

پريشان رنگين افق هاي فردا

نگاه مه آلوده ديدگانت

تو دائم بخود در ستيزي

تو هرگز نداري سكوني

تو دائم ز خود مي گريزي

تو آن ابر آشفته نيلگوني

چه مي شد خدايا ...

چه مي شد اگر ساحلي دور بودم؟

شبي با دو بازوي بگشوده خود

ترا مي ربودم ... ترا مي ربودم


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد