در نگاه اول شايد فكر كنيد كه اين مرد نيم انسان و نيم گرگ است، اما اگر از نزديك‌تر به او نگاه كنيد متوجه خواهيد شد كه يك ماه‌گرفتگي بزرگ بر روي بدن او وجود دارد و موهاي بدنش نيز رشد كرده‌اند.

به گزارش ايلنا،  «ژانگ هونگ مينگ» اهل «چونگ كينگ» در جنوبي شرقي چين است و اطرافيانش او را «شامپانزه» صدا مي‌زنند.     

  او براي خلاص شدن از شر ماه گرفتگي و موهاي روي بدنش به پزشك مراجعه كرد. اين مرد بر روي بدنش يك ماه گرفتگي بزرگ و نادر دارد.

بيني دلقكي

كاني لويد، دختر دو ساله‌اي است كه ماه گرفتگي قرمز رنگ روي بيني‌اش او را شبيه دلقك‌ها كرده بود و همين مسئله كمي باعث خجالت او مي‌شود. در بدو تولد، تومور خوش‌خيمي بر روي بيني او رشد كرده بود و پزشكان به او گفته بودند كه اين بيماري نادر درمان خاصي ندارد. در نهايت يك جراح تصميم گرفت تا بخش بزرگي از مشكل او را حل كند.

گرامي باد ياد و خاطرات شهداي هشت سال دفاع مقدس به ويژه كبوتر خونين پر وبال شهيد والامقام غلامعباس مهرافزون 

بر قامت شهيدان صلوات

به گزارش به دخت به نقل از اقتصاد آنلاين، مراجعه كرده و متخصصين با بررسي و جراحي گوش او دريافتند مورچه هاي زنده و مرده زيادي در گوش اين دختر بچه وجود دارد.

پزشكان با دوربين لاپاراسكوپي با مشاهده گوش ساينا متوجه شده‌اند كه مورچه‌ها در حال توليد مثل و باز فراوري بوده و با وجود اين كه بعضي از مواقع اين حيوانات لاله داخلي گوش را گاز مي‌گيرند، ساينا هيچ گونه دردي در گوشش حس نمي‌كند.

به گزارش ميزان، دكتر جواهر تاسانيا در اين رابطه مي‌گويد: بيماري اين دختر بسيار چالش برانگيز است و در تاريخ پزشكي همچنين موردي جديد و عجيب مي باشد. تا كنون چند بار براي خارج كردن مورچه ها جراحي انجام شده است اما بي فايده استو پس از مدتي دوباره رشد مورچه ها در ناحيه گوش او آغاز مي شود.

اقتصاد آنلاين/ پزشكان از‌ ماه آگوست سال گذشته ميلادي مدام از گوش يك دختر بچه هندي مورچه بيرون مي‌كشند.

دختري ۱۲ ساله در احمد‌آباد هند، به علت گوش درد به دكتر مراجعه كرده و متخصصين با بررسي و جراحي گوش او دريافتند مورچه هاي زنده و مرده زيادي در گوش اين دختر بچه وجود دارد.

پزشكان با دوربين لاپاراسكوپي با مشاهده گوش ساينا متوجه شده‌اند كه مورچه‌ها در حال توليد مثل و باز فراوري بوده و با وجود اين كه بعضي از مواقع اين حيوانات لاله داخلي گوش را گاز مي‌گيرند، ساينا هيچ گونه دردي در گوشش حس نمي‌كند.

به گزارش ميزان، دكتر جواهر تاسانيا در اين رابطه مي‌گويد: بيماري اين دختر بسيار چالش برانگيز است و در تاريخ پزشكي همچنين موردي جديد و عجيب مي باشد. تا كنون چند بار براي خارج كردن مورچه ها جراحي انجام شده است اما بي فايده استو پس از مدتي دوباره رشد مورچه ها در ناحيه گوش او آغاز مي شود.

به گزارش ««پرشين خودرو» به نقل از «فراديد»، «مرلي كازلي» بازيگر و آكروبات‌باز سيرك بوداپست و شوهرش «ژوزف ريشتر» ديروز در اين شهر به ازدواج هم درآمدند؛ اما اين زوج جوان پس از آن‌كه از كليساي بوداپست بيرون آمدند، به‌جاي ماشين گل‌زدۀ عروس، سوار بر يك فيل شدند و در خيابان‌هاي شهر به راه افتادند.ايده منحصربه‌فرد عروس و داماد كه بي‌ارتباط با شغل مرلي نبود، توجه اهالي شهر را به خود جلب كرد و صدها نفر در مقابل كليساي بوداپست براي تماشاي مراسم عروسي جمع شدند.           

در استان «ماگيندانائو» فيليپين، مسجدي ساخته شده است كه به رنگ صورتي است، اين مسجد علاوه بر جنبه مذهبي كه دارد از نظر توريستي نيز توجه گردشگران را به خود جلب كرده است. 

اين روزها تصويري از بنر تبليغاتي نامزد انتخاباتي مجلس در فضاي مجازي منتشر شده كه توجه كاربران را به خود جلب كرده است. در اين بنر تبليغاتي، نامزد انتخابات خود را فوق ليسانس ادبيات و زبان فارسي معرفي كرده است و اين درحالي است كه در عكس غلط املايي واضحي ديده مي شود. 

تولدي ديگر 

همهء هستي من آيهء تاريكيست

كه ترا در خود تكرار كنان

به سحرگاهان شكفتن ها و رستن هاي ابدي آه كشيدم ، آه

من در اين آيه ترا

به درخت و آب و آتش پيوند زدم

زندگي شايد

يك خيابان درازست كه هر روز زني با زنبيلي از آن مي گذرد

زندگي شايد

ريسمانيست كه مردي با آن خود را از شاخه مي آويزد

زندگي شايد طفليست كه از مدرسه بر ميگردد

 زندگي شايد افروختن سيگاري باشد ، در فاصلهء رخوتناك دو

همآغوشي

يا عبور گيج رهگذري باشد

كه كلاه از سر بر ميدارد

و به يك رهگذر ديگر با لبخندي بي معني ميگويد " صبح بخير "

زندگي شايد آن لحظه مسدوديست

كه نگاه من ، در ني ني چشمان تو خود را ويران مي سازد

ودر اين حسي است

كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت

در اتاقي كه به اندازهء يك تنهاييست

دل من

كه به اندازهء يك عشقست

به بهانه هاي سادهء خوشبختي خود مينگرد

به زوال زيباي گل ها در گلدان

به نهالي كه تو در باغچهء خانه مان كاشته اي

و به آواز قناري ها

كه به اندازهء يك پنجره مي خوانند  

آه...

سهم من اينست

سهم من اينست 

 سهم من ،

آسمانيست كه آويختن پرده اي آنرا از من مي گيرد

سهم من پايين رفتن از يك پله مترو كست

و به چيزي در پوسيدگي و غربت و اصل گشتن

سهم من گردش حزن آلودي در باغ خاطره هاست

و در اندوه صدايي ان دادن كه به من بگويد :

" دستهايت را

 دوست مي دارم "

 دستهايم را در باغچه ميكارم

سبز خواهم شد ،  ميدانم ، ميدانم ، مي دانم

و پرستوها در گودي انگشتان جوهريم

تخم خواهند گذاشت

گوشواري به دو گوشم ميآويزم

از دو گيلاس سرخ همزاد

و به ناخن هايم برگ گل كوكب مي چسبانم

كوچه اي هست كه در آنجا

پسراني كه به من عاشق بودند ، هنوز

با همان موهاي درهم و گردن هاي باريك و پاهاي لاغر

به تبسم هاي معصوم دختركي ميانديشند كه يك شب او را

باد با خود برد  

كوچه اي هست كه قلب من آن را

از محل كودكيم دزديده ست

سفر حجمي در خط زمان

و به حجمي خط خشك زمان را آبستن كردن

حجمي از تصويري  آگاه

كه ز مهماني يك آينه بر ميگردد

و بدينسانست

كه كسي ميميرد

و كسي ميماند

هيچ صيادي در جوي حقيري كه به گودالي ميريزد ، مرواريدي

صيد نخواهد كرد . 

من

پري كوچك غمگيني را

ميشناسم كه در اقيانوسي مسكن دارد

و دلش را در يك ني لبك چوبين

مينوازد آرام ، آرام

پري كوچك غمگيني

كه شب از يك بوسه مي ميرد

و سحرگاه از يك بوسه به دنيا خواهد آمد 

زنده ياد فروغ فرخزاد

خط‌ عابر پياده 3بعدي در قم