ازدواج مرد خرچنگي و زن ريش‌دار + تصاوير

 اين خانم به «خانم ريشدار» معروف است و اين آقا هم به خاطر دستان چنگك مانندش خود را «مرد خرچنگي» مي‌نامد.

 اين خانم به «خانم ريشدار» معروف است و اين آقا هم به خاطر دستان چنگك مانندش خود را «مرد خرچنگي» مي‌نامد. آن‌ها در كنار يكديگر زوج خوشحالي هستند و خود را براي روز ولنتاين آماده مي‌كنند. اين زوج در برنامه «ونيز بيچ فريك شوي» لس‌آنجلس باهم آشنا و به هم علاقه‌مند شدند. جِسا المستيدِ 30 ساله و آقاي استيلز سال‌هاست كه همديگر را مي‌شناسند اما طي ماه‌هاي اخير و ضمن همكاري نزديك در يكي از برنامه‌هاي برتر آمريكا عاشق هم شدند. 

 

عكس هاي جالب يخ زدن آب دريا در چين

برودت شديد هوا در شهر كين هوانگ دوي چين، موجب يخ زدن بخش ساحلي درياي بوهاي در استان هبي شده. اتفاقي كه باعث خلق صحنه هاي جالبي از طبيعت اين شهر شده است. 

 

 


عكس: ميدان فردوسي، 70 سال قبل

ميدان فردوسي تهران را در دهه 1320 نشان مي‌دهد.   


اشكي كه به پلك مرد مي آويزد

 اشكي كه به پلك مرد مي آويزد


آنانكه زمستان را از پشت پنجره مي بينند

 آنانكه زمستان را از پشت پنجره مي بينند و گرسنگي را در كتاب ها مي خوانند؛ نمي توانند نماينده مردم باشند...زنده ياد دكتر علي شريعتي 


خواب بودم، خواب ديدم مرده ام…

خواب بودم، خواب ديدم مرده ام/
بي نهايت خسته و افسرده ام
تا ميان گور رفتم دل گرفت/
قبر كن سنگ لحد را گل گرفت/
روي من خروارها از خاك بود/
واي، قبر من چه وحشتناك بود!
بالش زير سرم از سنگ بود/
غرق ظلمت، سوت و كور تنگ بود/
هر كه آمد پيش، حرفي راند و رفت/
سوره ي حمدي برايم خواند و رفت/
خسته بودم هيچ كس يارم نشد/
زان ميان يك تن خريدارم نشد/
نه رفيقي، نه شفيقي، نه كسي/
ترس بود و وحشت و دلواپسي/
ناله مي كردم وليكن بي جواب/
تشنه بودم، در پي يك جرعه آب/
آمدند از راه نزدم دو ملك/
تيره شد در پيش چشمانم فلك/
يك ملك گفتا: بگو دين تو چيست؟
ديگري فرياد زد: رب تو كيست؟
گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/
لرزه بر اندام من افتاده بود/
هر چه كردم سعي تا گويم جواب/
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/
از سكوتم آن دو گشته خشمگين/
رفت بالا گرزهاي آتشين/
قبر من پر گشته بود از نار و دود/
بار ديگر با غضب پرسش نمود:
اي گنه كار سيه دل، بسته پر/
نام اربابان خود يك يك ببر/
گوئيا لب ها به هم چسبيده بود/
گوش گويا نامشان نشنيده بود/
نامهاي خوبشان از ياد رفت/
واي، سعي و زحمتم بر باد رفت/
چهره ام از شرم ميشد سرخ و زرد/
بار ديگر بر سرم فرياد كرد:
در ميان عمر خود كن جستجو/
كارهاي نيك و زشتت را بگو/
هر چه مي كردم به اعمالم نگاه/
كوله بارم بود مملو از گناه/
كارهاي زشت من بسيار بود/
بر زبان آوردنش دشوار بود/
چاره اي جز لب فرو بستن نبود/
گرز آتش بر سرم آمد فرود/
عمق جانم از حرارت آب شد/
روحم از فرط الم بي تاب شد/
چون ملائك نا اميد از من شدند/
حرف آخر را چنين با من زدند:
عمر خود را اي جوان كردي تباه/
نامه اعمال تو باشد سياه/
ما كه ماموران حق داوريم/
پس تو را سوي جهنم مي بريم/
ديگر آنجا عذر خواهي دير بود/
دست و پايم بسته در زنجير بود/
نا اميد از هركجا و دل فكار/
مي كشيدندم به خِفّت سوي نار/
ناگهان الطاف حق آغاز شد/
از جنان درهاي رحمت باز شد/
مردي آمد از تبار آسمان/
ديگران چون نجم و او چون كهكشان/
صورتش خورشيد بود و غرق نور/
جام چشمانش پر از خمر طهور/
چشمهايش زندگاني مي سرود/
درد را از قلب انسان مي زدود/
بر سر خود شال سبزي بسته بود/
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/
كِي به زيبائي او گل مي رسيد/
پيش او يوسف خجالت مي كشيد/
دو ملك سر را به زير انداختند/
بال خود را فرش راهش ساختند/
غرق حيرت داشتند اين زمزمه/
آمده اينجا حسين فاطمه؟!
صاحب روز قيامت آمده/
گوئيا بهر شفاعت آمده/
سوي من آمد مرا شرمنده كرد/
مهربانانه به رويم خنده كرد/
گشتم از خود بي خود از بوي حسين (ع)/
من كجا و ديدن روي حسين (ع)/
گفت: آزادش كنيد اين بنده را/
خانه آبادش كنيد اين بنده را/
اينكه اين جا اين چنين تنها شده/
كام او با تربت من وا شده/
مادرش او را به عشقم زاده است/
گريه كرده بعد شيرش داده است/
خويش را در سوز عشقم آب كرد/
عكس من را بر دل خود قاب كرد/
بارها بر من محبت كرده است/
سينه اش را وقف هيئت كرده است/
سينه چاك آل زهرا بوده است/
چاي ريز مجلس ما بوده است/
اسم من راز و نيازش بوده است/
تربتم مهر نمازش بوده است/
پرچم من را به دوشش مي كشيد/
پا برهنه در عزايم مي دويد/
بهر عباسم به تن كرده كفن/
روز تاسوعا شده سقاي من/
اقتدا بر خواهرم زينب نمود/
گاه ميشد صورتش بهرم كبود/
تا به دنيا بود از من دم زده/
او غذاي روضه ام را هم زده/
قلب او از حب ما لبريز بود/
پيش چشمش غير ما ناچيز بود/
با ادب در مجلس ما مي نشست/
قلب او با روضه ي من مي شكست/
حرمت ما را به دنيا پاس داشت/
ارتباطي تنگ با عباس داشت/
اشك او با نام من مي شد روان/
گريه در روضه نمي دادش امان/
بارها لعن اميه كرده است/
خويش را نذر رقيه كرده است/
گريه كرده چون براي اكبرم/
با خود او را نزد زهرا (س) مي برم/
هرچه باشد او برايم بنده است/
او بسوزد، صاحبش شرمنده است/
در مرامم نيست او تنها شود/
باعث خوشحالي اعدا شود/
گرچه در ظاهر گنه كار است و بد/
قلب او بوي محبت ميدهد/
سختي جان كندن و هول جواب/
بس بود بهرش به عنوان عقاب/
در قيامت عطر و بويش مي دهم/
پيش مردم آبرويش مي دهم/
آري آري، هركه پا بست من است/
نامه ي اعمال او دست من است/
ناگهان بيدار گرديدم زخواب/
از خجالت گشته بودم خيس آب/
دارم اربابي به اين خوبي ولي/
مي كنم در طاعت او تنبلي؟
من كه قلبم جايگاه عشق اوست/
پس چرا با معصيت گرديده دوست؟
من كه گِريَم بهر او شام و پگاه/
پس به نامحرم چرا كردم نگاه


عكس/طلوع خورشيد در جزيره كيش

 طلوع خورشيد در جزيره كيش

 

 

 


وقتي نگهبان سفارت هلند، پادشاه مي شود+عكس

 شايد كسي تصور نمي كرد يك سرباز نگهبان در سفارت هلند روزي پادشاه ايران شود. اين اتفاق اما 20 سال بعد از اين گرفتن اين عكس افتاد. 

رضا سواد كوهي ملقب به رضا ماكسيم كه در سال 1299 به وزارت جنگ، 1302 به نخست وزيري و سال 1304 به پادشاهي ايران رسيد پيش از آن، يك سرباز ساده بود كه كارهاي مختلفي در ارتش انجام داده بود.

يكي از وظايفي كه به او در دوران سربازي سپرده شده بود مراقبت از سوغاتي هاي ناصرالدين شاه پس از آمدن از يكي از سفرهاي فرنگ بود.

بعدها ارتقاء مقام يافته به سمت سرباز نگهبان در سفارت هلند و آلمان مشغول بود. هنوز در سفارت آلمان برگه ورود و خروج و امضاي او به صورت يك تابلو درآمده است.

شايد هيچ گاه اين سرباز مادامي كه شب تا صبح را در تنهايي مشغول پاسباني بود تصور نمي كرد روزي به تخت پادشاهي ايران جلوس كند آن هم بدون جنگ و خونريزي.


كاش مي دانستم...

كاش مي دانستم...

((...كاش مي دانستم چيست

آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاريست...))

كاش مي دانستم اين را نيز

كه براي من، تو در آنجا چه ها داري...

گاه كز شور و طرب خاطر شود سرشار

مي توانم ديد

از حريفان نازنيني كه تواند جام زد بر جام

تا از آن شادي به او

سهمي توان بخشيد؟

شب كه مي آيد چراغي هست؟

من نمي گويم بهاران،

شاخه اي گل در يكي گلدان

يا چو ابر اندهان باريد، دل شد تيره و لبريز

ز آشنايي غمگسار آنجا سراغي هست؟

قسمتي از سروده ي‌‌ - منزلي در دور دست - مهدي اخوان ثالث


شعبان بي‌مخ در زورخانه‌اش!+عكس

تصوير زير، شعبان جعفري معروف به شعبان بي‌مخ از عوامل كودتاي 28 مرداد را در زورخانه وي نشان مي‌دهد.